دکتر حبیب زاده
از ابتدای خلقت یک مبارزه تعریف شده وجود داشته که تا حال و در آینده نیز ادامه دارد و آن مبارزه دو جبهه حق و باطل است. شاید کمتر کسی را یافت که با این نگاه سیر روزگار کند. هیچ کس نمی تواند بگوید من به این مبارزه اعتقادی ندارم. اگر دقیق در خود دقیق شود خواهد دید که بخشی از یکی از این دو جبهه را خود وی تشکیل می دهد. می توانیم در خودمان چند دقیقه تامل کنیم تا ببینیم کدام طرفیم؟
انسان یا سرباز جبهه حق است یا سرباز جبهه باطل. حد وسطی در کار نیست. اساسا انسان خنثی اعتقاد و خنثی مسلک نداریم! یا یزیدی باید بود یا حسینی. آنهایی هم که در ظاهر نه با یزید هستند نه با حسین ع، اگر در خود دقیق شوند خواهند دید که در واقع در یکی از این دو جبهه اند. تمایل حقیقی دل، به خوبی خواهد گفت که به کدام جبهه تعلق خاطر دارد که سرباز همان جبهه است و تحت فرمانده همان جبهه. کدام طرفیم؟
باز اساسا امتحان ابنای بشر همان امتحان آنها در این میدان مبارزه است که روشن شود سرباز کدام جبهه اند و در هر جبهه چگونه عمل می کنند، و امتحان الهی چیزی جز این نیست. اولیای الهی فرماندهان جبهه حق، و نفس اماره و شیطان و اولیای شیطان فرماندهان جبهه باطل اند. کدام طرفیم؟
تا ما هستیم مبارزه هم هست، اگر ما هم مبارزه نکنیم، دیگران با ما مبارزه خواهند کرد.
این نوع نگاه مبارزه ای به زندگی دنیوی ثمرات فراوانی دارد:
۱. زندگی مبارزه ای، زندگی برنامه ریزی شده است و به ما اجازه می دهد تنها در پی چیزی باشیم که برای مبارزه خوب لازم است. به دنبال زواید و اضافات و مصرف گرایی رفتن و ظاهر آراستن، جایی در زندگی مبارزه ای ندارد و بلکه مخل ارایه یک مبارزه خوب و قدرتمند است. برای میدان نبرد کسی سه مرکب یا چند شمشیر یا خوراکی بیش از نیاز نمی برد که نه تنها سودی ندارد، بلکه سربار و مایه زحمت هم می شود. به قدر نیاز باید برداشت.
۲. زندگی مبارزه ای به ما نقش می دهد. خیلی از مردم در روزگار ما نقش خود را گم کرده اند. خیلی از نقش ها جای خود نیست و خیلی ها در نقش خود نیستند. همانطور که هر سربازی در میدان نبرد نقش خود را دارد و باید مراقب جایگاه خود باشد، و کاری به جایگاه دیگری نداشته باشد، زندگی مبارزه ای نیز چنین است. فرمانده هر طور به ما دستور داده است همان را باید پیاده کنیم، بی کم و کاست. اگر تیر اندازیم، اگر سواره نظامیم، اگر پیاده نظامیم، اگر هر نقشی دیگری داریم همان را باید کارسازی کنیم و لاغیر.
۳. زندگی مبارزه ای ما را از ظواهر زندگی که دایم در حال تغییر و تبدیل است و بدون تعارف غالب مردم دچار آن هستند می رهاند و به باطنی حقیقی و مستدام و با ثبات می رساند. دیگر مهم نیست که در ظاهر چه هستیم و که هستیم. غنی هستیم یا فقیر، عوامیم یا خواص، گمنامیم یا پرآوازه. لباس ظاهری مهم نخواهد بود. چرا که معتقد به حقیقتی هستیم که غیر این ظواهر است و اصل و مهم همان است و لاغیر؛ و مهم هم نیست دیگران می دانند ما در آن نگاه باطنی و حقیقی چه جایگاهی داریم یا نمی دانند یا چه فکر می کنند. نتیجه اینکه دیگر با تبدیل و تغییر ظواهر و اطراف، حال به حال نمی شویم. چون معتقدیم سربازیم و در میدان نبرد. گاهی بالای میدانیم گاهی گوشه میدان، گاهی در حال استراحت. هرجا و در هر وضعیتی هستیم به دنبال یک حقیقت ایم و آن مبارزه است. مهم این است که خوب مبارزه کنیم. جنگ را ببریم یا ببازیم یک چیز است، خوب مبارزه کردن چیز دیگری، و همین تکلیف ماست. کدام طرفیم؟
۴. سرباز زندگی مبارزه ای به خوبی می داند که در میدان نبرد حلوا پخش نمی کنند، بلکه شمشیر و نیزه و تیر و ترکش است که مدام ما را تهدید می کند و هر آن زخمی در ما جای می گذارد. پذیرش و کنار آمدن با ناملایمات زندگی با این نگاه منطقی است اما به یک شرط: درست انجام وظیفه کنیم و الا هر کسی که در میدان نبرد بخوابد، و با جرات و قدرت تمام شمشیر نزند، از قبل تمرین نکرده و هنر رزم نیاموخته باشد، مهم تر از همه پیرو نظر فرمانده نباشد، مفتکی سرش خواهد رفت و تشویقی هم در کار نخواهد بود، هرچند با هزار زحمت خود را به جبهه حق رسانده باشد! پس تنها رسیدن ملاک نیست، ماندن ملاک است و آن هم خوب ماندن و ایستادن نه وسط کار جا زدن. کدام طرفیم؟
۵. در زندگی مبارزه ای ابزارها و جایگاه ها اصالت ندارند. در مبارزه گاهی جلوی میدان می جنگیم، گاهی عقب میدان. گاهی پیاده، می جنگیم گاهی سواره. گاهی به زور باید اسبی یافت و سوار شد و گاهی به زور باید مرکبی را رها کرد و رها شد. گاهی شمشیر برای ما لازم است تا حمله کرد. گاهی باید سپر برداشت و دفاع کرد. در این جبهه پیاده به سواره، سپر دار به شمشیر دار ، عقبه به جلودار، نگاه غبطه یا حسرتی ندارد. اساسا همه درگیر مبارزه و به جد مشغول نبرد خود اند و به دنبال ابزارهای حقیقتا لازم اند، تا با بهترین کیفیت آن را اداره کنند، بدون اینکه به عملکرد دیگری بخواهد خرده بگیرد یا ابزارهای دیگری وی را دل مشغول کند. و نیز همه می دانند این مبارزه است. ابزارها مهم نیست، جایگاه ها مهم نیست، کیفیت مبارزه مهم است. گاهی با یک چوب دستی می توان کار هزاران نیزه و شمشیر را کرد. مگر موسی ع نکرد؟ کدام طرفیم؟
۶. زندگی مبارزه ای زندگی خشن و خشکی نیست. عاطفه و استراحت و تفریح بخشی از این زندگیست اما جا و زمان خود را دارد. سرباز هم می خوابد و هم خوب می خورد تا جان بگیرد و هم خوب تمرین و تفریح می کند تا جسما و روحا ورزیده شود. همه اینها در پی یک هدف است و آن آمادگی خوب برای مبارزه خوب. خوردن و خوابیدن هست، اما بی دلیل و بی هدف نیست. کدام طرفیم؟
۷. سرباز زندگی مبارزه ای تنها به فکر خود نیست در عین حال برای جبهه ای می جنگد که پیروزی جبهه هم برای او مهم است نه فقط خوب جنگیدن خودش. در این جبهه به کمک دیگر همرزمان می شتابد، مجروحین را آلام روحی و درمان جسمی می کند و به جایی راحت می کشد، لحظه ای توقف ندارد و مدام از نقطه ای به نقطه ای دیگر به طور هدفمند حرکت می کند و تا آخرین لحظه نبرد شمشیر را غلاف نمی کند. این سرباز دغدغه مند است و نمی تواند به اتفاقات میدان نبرد بی تفاوت باشد. با این همه، تمام شئونات وی تحت نظر فرمانده اداره می شود و این است رمز حرکت صحیح وی.
۸. کسانی که با اندیشه مبارزه گونه، زندگی می کنند همیشه پیروز اند به شرطی که در جبهه ای باشند که باید باشند و نقش خود را در آن جبهه بیابند و ابزارها را تهیه کنند و به تکلیف مبارزه خود طبق نظر فرمانده عمل کنند.
یک سخنی است که می گوید: ان الحیاه العقیده و الجهاد- زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه عقیده. هرچند برخی این سخن را به امام حسین ع نسبت داده اند و برخی نیز مدعی شده اند از آن ایشان نیست، لکن سخن هرکسی باشد سخنی قابل تاملی است.
حال کدام جبهه ای؟ و چقدر اهل مبارزه ای؟
اگر با نگاه مبارزه، زندگی کنیم:
هیچ وقت کسل و حیران و سرگردان و بی حوصله نخواهیم شد. چرا که همه چیز با برنامه و حساب و کتاب است.
هیچ وقت بی انگیزه نمی شویم. چرا که همواره به دنبال آرمانی هستیم.
هیچ وقت داشته های جبهه مقابل ما را اندوهگین نمی کند و حسرت زده نخواهیم بود. چون ارزش واقعی بودن در جبهه حق است که ما در آنیم.
هیچ وقت از کمبود ها خسته و نالان نیستیم. هر آن ممکن است غنیمتی در مبارزه نصیبمان شود.
هیچ وقت ناامید نیستیم. هر آن ممکن است عنایات غیبی برسد.
هیچ وقت از کم بودنمان نمی ترسیم. نهایتا شهید می شویم!
اگر فکر می کنید گرفتار یکی یا بخشی یا همه موارد فوق هستید قطعا بدانید جایی در زندگی، یا از مبارزه کم گذاشته اید یا در جبهه باطلید!
همین الان که نشسته ایم به زندگی مان رنگ مبارزه بدهیم… زندگی ما عوض خواهد شد.
گرچه برای رسیدن به جبهه حق و آغاز یک مبارزه قدرتمند هیچ وقت دیر نیست ولیکن گاهی خیلی زود دیر می شود…