راه ما از شرق و غرب جداست.
ما نه می خواهیم انگلیس باشیم نه آمریکا نه آلمان نه دیگر کشورهای رده بالای غربی، و نه می خواهیم ژاپن باشیم نه روسیه نه کره نه دیگر کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه شرقی.
ما می خواهیم آن چیزی باشیم که ایدئولوژی ما و مکتب ما به ما تعلیم می دهد و آن چیزی به جزعبودیت حضرت حق نیست. عبودیت حضرت حق هم چیزی است که شرق و غرب به دنبال آن نیست. شرق و غرب به دنبال عبودیت نفس است.
ما می خواهیم ابتدا خودمان و سپس جامعه مان را طوری بسازیم که وقتی در قرآن می خوانیم: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (جن و انس را خلق نکرده ام مگر اینکه مرا عبادت کنند – ذاریات/57) سرمان را بالا بگیریم که به سمت بندگی خدا می رویم. ما نمی خواهیم جز این باشیم و به جز این هم امر نشده ایم. هر چیزی که ما را از این مسیر کناز زند، کنار می زنیم؛ هر کس و هر چیز باشد و به هر قیمتی باشد مهم نیست. چه آنکس که امر فرمود به عبودیت، از هر کس و هر چیز اکبر و فوق قیمت است. او صاحب ماست. مالک ماست.
ما دانشگاه می رویم و علم می آموزیم تا از جمله قدرت پیدا کنیم. چرا که علم قدرت می آورد: العلم سلطان (امام علی علیه اسلام). اما وقتی قدرت یافتیم، ظلم نمی کنیم، آقایی نمی کنیم، چه اینها خلاف مرام مکتب عبودیت حق است؛ بلکه فضای عبودیت خود را بهتر از قبل و در حصاری ایمن تر از قبل آماده تر می کنیم.
تا زمانی که عزت درونی و بیرونی خود را نیابیم، نخواهیم توانست عبودیت تامه بکنیم. لذا باید تلاش کنیم تا ابزارهای عزت یابی درونی و بیرونی را تحصیل کنیم و به دست آوریم.
اولین قدم در عبودیت گذر از اسارت غیر و آزادگی از غیر حق است. علم به ما این قدرت را می دهد که از انواع اسارت های اقتصادی، نظامی، فرهنگی، سیاسی رها شویم، و برده دیگری نباشیم و معنی عبودیت حق را به ما هو حقه درک کنیم.
پس دانشگاه برای ما هدف نیست، وسیله است؛ دانشگاه موضوعیت ندارد، طریقیت دارد. اگر دانشگاه و محتوی و فضای آن روزی ما را به سمتی سوق داد که احساس کردیم از عبودیت حق دور می شویم، باید توقف کنیم و مانع راه را پیدا کنیم و آن را از سر راه برداریم. در این مسیر به هیچ وجه با کسی یا چیزی مسامحه نمی کنیم، و کنار نمی آییم، چون با اصل محوری مکتب ما که همان عبودیت حضرت حق است و بدون آن همه چیز بر ما بی خاصیت می شود، در تضاد است.
ما در شرق و غرب عالم تحصیل می کنیم، تحقیق می کنیم، اما تسلیم محض تحصیلات و تحقیقات و یافته های خود نمی شویم. تا جایی آنها را می پذیریم که با آن اصل محوری مکتب ما و توابع و لوازم آن نه تنها تضاد نداشته باشد، بلکه با آن هم سو و هم جهت هم باشد؛ اگر، نه تضاد داشته باشد و نه هم سو باشد، یعنی خنثی باشد، باز آن را کنار می گذاریم، که ما برای تلف کردن زمان بر سر چیزی که ما به ازای مثبت و مکتبی برایمان ندارد، فرصتی نداریم.