کاروان در حرکت است، منزل به منزل پیش می رود. در جایی می ایستد و اینجاست که بوی کربلا می آید. این را نه فقط کاروانیان بلکه مرکب ها هم شنیده اند و ایستاده اند. اینجا منزل آخر است. بوی کربلا چشمان مولا را تر می کند. اینجا قتلگاه اوست. گودالی که عرشیان را به عزا می نشاند در همین نزدیکی است. اینجا قربانگاه اوست. هفتاد و دو قربان کوچک و بزرگ با خود آورده است. برادرم، ابوالفضلم، کاروان را فرود آور و خیام را برپا کن. این خیام تا ابد قرارگاه عاشقان من خواهند بود و این خاک میعادگاه کربلائیان، حسینیان و ابوالفضلیان. هر کسی اینجا آید کربلایی بر می گردد. خاک را که حرام است خوردن، اینجا شفاست. اینجا تجلی گاه زیبایی هاست. و جز خدا همه نامحرمند. اینجا محل آمیزش حماسه و عاطفه است، اشک و خون است، لبخند و جنون است. وعده گاه وفاداران به الست بربکم است. اینجا صحرای چادرهای سوخته است که شعله های آن تا ابد دل ها را آتش خواهد زد و فقط سوخته دلان را در خود جای خواهد داد. اینجا محل عروج سرهایی است که تماشایی بر نی می ایستند و خم بر ابرو نمی آورند. اینجا دست از تن می شوند، اما دست بیعت نمی دهند. اینجا محل ناله هایی است که تنها با شیون تیر ساکت می شوند، و سینه هایی که شکافته می شوند و چیزی جز خدا در آن یافت نمی شود. ای حسین، در خیمه گاه تو تنها آن را شایسته نزول است که کربلایی باشد، و این دستان توست که سند این عشق را امضا می کند.