با عضویت در خبرنامه مطالب را در ایمیل خود دنبال کنید

این را من نمی گویم … ما هیچ! ما نگاه.

همه می نالند؛ تقریبا نمی توان استثنایی یافت.
همه خاموشند؛ تقریبا نمی توان روشنی دید.
و چرا چنین شد و شدیم؟ مگر ما همان هایی نبودیم که مدعی واقعی مردان خدا بودن و ناممکن ها را ممکن کردن بودیم و فریاد های «یالیتنا کنا معک» سر می دادیم؟؟؟ و چرا اینک چنین شده ایم؟
ما امروز با هزاران مشکل چنگ در چنگیم.
ما شرمنده ایم از خود، از جامعه، از خدا،‌ از همه و همه.

✍? این را من نمی گویم، دست های سرمازده آن پیر مرد کارگری می گوید که سر میدان از اول صبح ساعت ها می ایستد تا شاید کسی او را به اجیری گیرد و با درهمی یا دیناری تنور خانه اش دقایقی گرم شود، ولی نزدیک ظهر با شرمندگی تمام به خانه باز می گردد تا روز بعد…
این را من نمی گویم، آن کودکانی می گویند که به جای آرمیدن معصومانه در کنار اجاق مهر خانواده و گرمای زغال خدایی، سر چهارراه با اسفند دود کرده یا شیشه پاک کردنی به امید دستی اند که از اندرون ماشین التفاتی کند …
این را من نمی گویم، پاهایی که در حضور پدر و مادر آن خدایان کوچک به تمام قد بی ادبانه دراز کشیده اند و صدایی که به بلندی و بی اعتنایی بلند است، گوش جان هایی که حرمتی به حرف آنها قابل نیست، دعواها و جدل هایی که مهمان هر روزه کانون خانواده ها شده، آمار طلاقی که روز به روز قد می کشد، و … می گوید…
این را من نمی گویم، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی می گوید که امروز کف خیابان های ما شاهدند…
این را من نمی گویم، ارقامی می گویند که از حقوق ملت بالاکشیده می شود و بعد به یک خاطره تبدیل می شود!
این را من نمی گویم، کل کل ها و من من هایی می گویند که امروز بخش عظیمی از محتوی رسانه های همه جوره ما را پر کرده اند…
و این را من نمی گویم، آسمان خدا می گوید که دیگر سخاوتمندانه نمی بارد و زمین خدا که بخیل تر شده است…

✍? کجا رفتی مهر و ادب، و چرا؟ کجا وجدان، یا کجا بردندنت و کی بردت؟ کجا رفتی اخلاق و که تو را نیمه جان کرد؟ کجا رفتی ایثار و چرا؟ کجا رفتی ای دل پرتوجه و خدایی؟

و ما هیچ! ما نگاه.

✍?هر چه مسایل را ترازو می کنم، به این نکته می رسم که ما دیگر «مرد»ی که باید باشیم، نیستیم! و ما آن سربازی که باید باشیم،‌ نیستیم؛ خدا همان خدای جنگ بدر است ما اگر همان سربازان باشیم؛ که نیستیم و نیستیم و نیستیم. چرا؟
هر کدام از ما در جایگاه خود خیانت می کنیم؛ کم می گذاریم، و پر می خواهیم و طلبکارانه. دانشجو، استاد، معلم، پدر،‌ مادر،‌ مسئول، مغازه دار، بازاری، اداری و …؛ امروز می توانیم بهتر از هر زمان رگه هایی از این نوع را در نوع مردمان یافت…
ما طمع کار تر از هر زمان شده ایم. تا جایی که حتی ربا می خوریم، ربا!!! که اشد من الزنا است، به هر اسم و توجیهی! و ده ها بنگاه های ربوی تاسیس کرده ایم و می کنیم به اسم بانک!!! و با خدا می جنگیم… راست گفت پیامبر خدا،‌ که فرمود زمانی می آید که گردی از ربا در هر سفری ای می نشیند!
ما امروز سیر مشرکانه مان قوی از از سیر توحیدی مان شده است. مسبب الاسباب را گم کرده ایم و اسباب شده اند قبله گاه ما. به کجا می رویم؟
ما امروز هر کداممنان بتکده ای داریم که دهها بت در آن است!!! محمدی دیگر می خواهد تا این بتکده را تطهیر کند. شده ایم گورستان متحرک! می فهمی؟ گورستان متحرک.
و طلبکارانه گلایه می کنیم، ای آسمان چرا بخیل گشته ای؟

? فرمود: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ } – اعراف – : اگر اهل آبادی ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند برکات آسمان ها و زمین را بر آنها باز می کردیم. و نیز فرمود: {وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ} – طلاق -:‌ هر کس تقوا پیشه کند خدا برای او گشایشی باز می کند و از جایی که گمان ندارد روزی می دهد.

و ما هیج! ما نگاه… و افتادیم به این وضع؛ آن زمان که تقوی را حاشیه راندیم و خود را تربیت نکردیم…

برگردیم!?

برچسب‌ها:
  • تاریخ انتشار: 8 اردیبهشت 1396
  • تعداد بازدید: 3206
  • 1 دیدگاه
1 دیدگاه برای این نوشته فرستاده شده است.
  1. hamzehei

    آبان 28ام, 1397 در 1:24 ب.ظ (#)

    ببخش= به من عطا کن
    ببخشای= از من درگذر